کد خبر : 3085 | دسته بندی : | تاریخ ثبت : 1401/5/9 08:35:16 |
این ریشه هیچقت خشک نمیشه
به گزارش سپاس؛ ️زمانی رو یادمه که قد کوتاهم به بند دمام نمیرسید و باید بعد از گذشتن از سد آبوای سنجکوب و دمامزنها آن هم به لطف یه دوست یا آشنایی که پشتم بایستاد... همون آشنا با دست بند دمام رو بالا میگرفت تا بتونم خودی نشون بدم.
حالا وسط سنج و دمام که صدا به صدا نمیرسید. آشنا باید کلی ادا در میآورد که رئیس ببیندش و با دست اشاره میکرد به من. آقای رئیس هم جزو تیپیکالش بود که حتما یکبار ابروهاش رو تو هم بپیچه که یعنی "خیلی کوچیکه، چه کنم حالا؟!" و بعدش بگه باشه.
وسط سنج و دمام حرف زدن ممنوعه! یعنی شنوایی انسان غیر فعال میشه. شاید جزو معدود جاهایی هست که مردم گوش و زبان دارند اما بلااستفادهس! فقط با اشاره. آبوای دمام وقتی با دست اشاره میکرد که کدوم دمام رو بگیرم دیگه پرواز میکردم. بعد از دمام که دیگه با شاه هم فالوده نمیخوردم!
همین ماجرا در بُرهای سینهزنی هم بود ولی بهگونهای دیگر. این خاطرات مهم نیست، ذهن کودکی سطح دیدش از محرم اینطوری بود. همون بازیهای کودکانه وسط حسینیهها الان تبدیل شده به مشغله! حسین و ماتمش در سبک زندگی بوشهریها ریشه دوانده و به هیچ زَر و زوری خشکشدنی نیست!
اگر موقع قدمزدن کنار ساحل یا کوچهپسکوچهها یا حتی کنار موتوریها تو خیابون، گوش تیز کنی لابد زمزمه یه نوحهی پیرِ بوشهری رو میشنوی. ناخودآگاه ادامهش رو روی لبت زمزمه میکنی و مثل دو امدادی، احتمالا چند متر اونطرفتر یکی هم از لب تو بشنوه و ...
زنجیرهای از غمِ پنهان، زمزمه لبهای ماست. نه نمیشه، این ریشه هیچقت خشک نمیشه...
نویسنده: مهرداد رستم جبری
انتهای پیام/